۱۳۹۱/۰۷/۲۵

از استقبال از فراخوان ویدویی شاهزاده رضا پهلوی تا مخالفتها با شورای ملی، علت چیست؟



از استقبال از فراخوان ویدویی شاهزاده رضا پهلوی تا مخالفتها با شورای ملی، علت چیست؟

در تاریخ 14 شهریور 1391 فراخوانی از طرف شاهزاده رضا پهلوی با عنوان "فراخوان رضا پهلوی برای اتحاد" انتشار یافت که با استقبال طیف ها ،گروهها  و منفردین  در اپوزسیون  از جمهوری خواه تا مشروطه خواه و  حتی مردم عادی قرار گرفت. استقبال از این فراخوان ویدویی بسیار زیاد بود.به نحوی که نزدیک 1000 مرتبه فقط از روی فیس بوک شخص شاهزاده این ویدیو اشتراک گذاشته شده بود و تلوزیون های اپوزسیون به صورت خودجوش این پیام را به دفعات پخش میکردند، انگار این همان پیامی هست که سالها انتظار آن را میکشیدند.
من در ایران نیز شاهد واکنش مثبت مردم بودم.جملاتی که از کوی و بازار و در و همسایه میشنیدی این بود : انگار بلاخره ولیعهد پا در میدان گذاشت و میخواهد همه را با هم متحد کند.در فضای وبسایتها و وبلاگها و مکانهایی که وبلاگها و وبسایتها را به اشتراک میگذارند مانند سایت بالاترین نیز استقبال از این پیام دیده میشد و اگر استقبال هم نبود مخالفتی از جانب سخت ترین مخالف شاهزاده دیده نمیشد چونکه شاید آنها نیز علارقم مخالفت ذاتی به دنبال راه نجاتی بودند که در پناه حرکت جدی شاهزاده رضا پهلوی صورت گیرد.حتی در پالتاک که محل گفتگوی افراد سیاسی هست هم نگاهی میکردید تنها  با دوچیز مواجه میشدید یا استقبال یا سکوت.

دقیقا دو روز بعد از  روزی که شاهزاده پیام ویدویی خود را انتشار داد منشور شورای ملی نیز با سر و صدای زیاد بر روی یک وبسایت به اسم فراخوان ملی آمد.مخالفت ها در برابر این شورا از چندی قبل از اعلام آن آغاز شده بود.شاید اولین مخالفان آن کسانی بودند که با این حرکت همکاری میکردند ولی چون به نقطه نظرهای آنها اهمیت داده نشده بود یا کنار گذاشته شده بودند مخالفت خود را ابراز میداشتند. نمونه های آن را میتوان به آقایان حشمت رئیسی و اسماعیل نوری اعلا اشاره کرد. اگر خوب بخاطر داشته باشید در برنامه یاران آقای میبدی در تلوزیون پارس به چه حرارتی از این حرکت دفاع میکردند ولی در ابتدا آقای نوری اعلا سرد شدن خود را نشان داد و بعد به کل اعلام کرد این آن مدینه فاضله ای نیست که من دنبالش بودم و آقای حشمت رئیسی که در یک برنامه هم حتی در مقابل آقای نوری اعلا مخالفت میکرد که نه این همان مدینه فاضله هست بعد از چندی غیبت بلاخره دوباره به روی صفحه تلوزیون آمد و گفت این همان مدینه فاضله ای نیست که دنبالش بودم. آقای علی میرفطروس نیز که در این سلسله برنامه ها از شورای ملی نام میبرد به صفحه تلوزیون آمد و گفت باید حرکت دیگری ایجاد شود و این آن حرکت نیست.از احزاب میتوان به حزب مشروطه اشاره کرد که آقای فواد پاشایی در کانال 1 در برنامه آقای همایون به صحفه تلوزیون آمد و آرزوی موفقیت برای شورا کرد و گفت این حرکت آن حرکت مورد نظر ما نبود. جالب هست که همه این افراد و گروهها از پیام شاهزاده استقبال وسیع کردند و امیدی خاص به آن پیام ویدویی داشتند. در واقع شاید در دل و در ذهن خود تصور این را داشتند که شاهزاده بعد از این پیام پا پیش گذاشته خود مستقیم وارد گفتگو با گروهها شود و طرح خود را که پیش نویس شده است و از نقطه A  تا نقطه Z  رسیدن به آزادی ملت ایران و برگزاری انتخابات آزاد هست را پیش روی این افراد گذارد و این افراد هم آن را بپذیرند و به حرکت بپیوند و کارها  خیلی سریعتر از آنچه ما تصور میکنیم انجام شود.
از دیگر مخالفتهای از پیش از اعلام شورا میتوان به مخالفت افرادی مانند خود من (مبارز نستوه )اشاره کرد. من یک جوان ایرانی که از درون مرز شاهد و ناظر عملکرد گروههای اپوزسیون هستم از دیدن بی برنامگی و وعده و وعیدها خسته شده بودم.چون مدتها بود که این وعده روی کار آمدن شورای ملی را به استناد به سخنان شاهزاده که در تلوزیون و جلسات خصوصی و عمومی انجام میداد به دیگران در  گفتگوها،نوشته های وبلاگم  و حتی وقتی صحبت از مبارزه و روش عملی در حال حاضر میشد میدادم. وقتی دیدم اینقدر این روند و این روزها به تاخیر میافتد و وضعیت کشور هم در خطر هست و هیچکس پاسخگو نیست و اگر میخواستی حرکت جدیدی را آغاز کنی و به حرکتهای دیگر بپیوندی دال بر موازی سازی و تخریب شورای تشکیل نشده را داشت بر این میزان عصبانیت افزوده میشد. انگار که این شورا شده بود ترمزی برای جلوگیری از هر حرکت دیگر و مردم  را منتظر نگه داشت بود تا بلاخره بیاید و معجره ای کند.اینقدر این ناراحتی از این بی برنامگی در شخص من زیاد شد که روز 15 شهریور مطلبی را انتشار دادم و گفتم آن دو فردی که مسئول تشکیل شورا شده اند انسانهای ناتوانی هستند که من و بسیاری دیگر از هموطنان عملگرا و مبارزمان را سر کار گذاشته اند. در روز بعد از این مطلب سایت فراخوان ملی به عنوان سایت رسمی شورا آمد و گروهی به اسم وبلاگ نویسان شورا شروع به تبلیغ کردند که این منتظران آن مدینه فاضله آمد بشتابید.در نگاه اول و بعد از این همه انتظار و توقع و سخنان از این طرف و آن طرف و حرفهایی  مانند اینکه : ما اکثر گروههای اپوزسیون را متحد کرده ایم. تبلیغات شورای ملی از سی ان ان و بی بی سی انگلیسی و فاکس نیوز پخش خواهد شد.تمام کارها انجام شده و به محض آمدن کار تمام است. این صحبتهایی بود که  از قبل در ذهن من و امثال من رفته بود ولی در عمل وقتی وارد این سایت شدم یک وبلاگ وردپرسی بود که به یک دامنه به اسم فراخوان ملی وصل شده بود و با استفاده از گوگل و به مانند پتیشن هایی که در این چند سال بوده است امضا جمع میکرد.خرج ساخت همچین وبلاگی دقیقا 25 دلار هست.حال شما حساب کنید من نوعی که توقع یک سیستم مدرن و پرقدرت برای تشخیص اتوماتیک شخصیت هایی که ثبت نام میکنند را داشتم با همچین سایتی برخوردم چه احساسی داشتم. در ضمن از هیچکدام از آن وعده ها و وعیدها هم خبری نبود نه از فاکس نیوز  خبری بود نه از سی ان ان  و نه از اپوزسیون استخوان دار از جمهوری خواه تا مشروطه خواه که در پیام هایی از این حرکت حمایت کنند.

همیشه بسیاری از فعالان امور تبلیغات میگویند که نیمی از انجام یک کار معرفی آن کار است. من  ترجیح دادم تا در شوک این معرفی ضعیف بمانم و سکوت کنم و حتی منشور را هم بعد از امضای شاهزاده امضا کردم و دو مقاله حمایتی از این منشور نوشتم ولی آنقدر کار ضعیف بود که از آن شور و شوق اولیه برای حمایت از این شورا برخوردار بودم خبری نبود.چونکه میدیدم که بعد از یکسال چشم انتظار گذاشتن این همه انسان مبارز و فعال و دلسوز یک منشور 16 بندی را آورده اند و بعد هم میگویند این از درون ایران به دست ما رسیده است. سریعا این سوال به ذهن می آید که اگر از درون ایران امده است چرا این همه اتلاف وقت مردم و دادن وعده و وعید.بهتر نبود همان روز اولی یا لااقل ماه اول که به دست شما رسیده بود این را ارائه میدادید.از هر طرف که به قضیه نگاه میکنم یکسال زمان زیادی است حتی دولت موقت و دولت حقیقی را هم میشود در چند ماه ایجاد کرد.

اما بعد از روی کار آمدن منشور و باز شدن سایت منتقدین به چند دسته تقسیم میشدند :
1-منتقدین سیستماتیک : اشکال این منتقدین همیشه به روند اجرایی کار بوده است.این منتقدین شاید بیشترین طیف حامیان این فراخوان و منشور را در روزهای اول را تشکیل میدادند اما هر چه زمان گذشت شدت مخالفت های این دسته زیاد تر شد چون به انتظار ارائه سیستمی نشسته بودند یا مثلا ایمیلی به شورا زده بودند و جوابی نگرفته بودند و حتی نمیدانستند با چه کسی باید صحبت کنند و از چه کسی باید جواب بخواهند .چون تا امروزی که من برایتان این نوشته را مینویسیم(25 مهر 1391) هنوز نه اعضای کمیته موقت به طور رسمی در خود سایت این فراخوان معرفی شده اند نه آیین نامه داخلی دارد که بتوان فهمید که چگونه سلسله مراتب و قوانین در این کمیته پا برجاست.جالب هست مثلا شخصی در تلوزیون ظاهر میشود و از طرف کمیته صحبت میکند بعد از چند ساعت ایمیلی میرسد و میگوید این شخصی از طرف ما نبوده است اما گفته نمیشود خود شما چه کسی هستید.این غیر شفاف عمل کردنها باعث دلسردی بسیاری از اعضای خود کمیته موقت هم شده است. زیرا وقتی از آنها پرسش میشود خود هم نمیدانند که چه خبر است. ولی من به خوبی میدانم چه خبر است. من اسم این روش را بریدن سر دموکراسی با دموکراسی گذاشته ام. مثلا آقای پیرزاده و خانم گلستان به عنوان کسانی که مسئول این طرح شده اند چندین نفر دوست و آشنای خود را به جلسات کمیته میبرند و هسته اولیه کمیته را تشکیل میدهند.سپس از گروههای کمی قدیمی تر و استخوان دار تر دعوت میکنند که بیایید در کنار این جوانان کار کنیم. خوب اکنون اگر بخواهد روی موضوعی رای گیری شود مثلا 5 نماینده از 5 گروه قدیمی هستند در مقابل 20 نفر دیگر که به واسطه این دو نفر به جلسات می آیند در مقابل رای گیری قرار میگرند و طبیعتا رای اکثریت با آقای پیرزاده و خانم گلستان هست .بریدن سر دموکراسی با دموکراسی یکی از روشهای نوین در فرهنگ سیاسی ما شده است. من بسیار خوب با این روش آشنا هستم و اکنون خواستم این واژه سیاسی را به فرهنگ لغت سیاسی جامعه ایرانی معرفی کنم.
از اشکلات سیستماتیک دیگری که وارد این قضیه شده است هنوز برنامه ای برای اولین نشست اپوزسیون ارائه داده نشده است.احتمالا برنامه نشست هم نه از طریق کمیته و از همان طریق رسیدن از ایران به دست آن دو نفر مسئول انجام خواهد پذیرفت.در واقع یکی از روشهای جدید مغلطه اپوزسیون توسل جویی به داخل کشور است.وقتی بخواهند کاری را از طرف خود به ملت ایران غالب کنند سریعا این موضوع را بیان میکنند که این طرح از داخل کشور بدست ما رسیده است یا اکثر هواداران ما در داخل کشور هستند.مثلا وقتی میگوییم آمار هواداران شاهزاده رضا پهلوی میتوانیم به راحتی به فیس بوک ایشان مراجعه کنیم که تا کنون 109 هزار نفر هوادار ایشان در فیس بوک هستند و طبق آنالیز فیس بوک که قبلا در وبلاگ برایتان گذاشته ام بیشترین میزان هوادارها از ایران و شهر تهران و سن 23 تا 34 سال بوده اند .خب این یک حقیقت است و یک آمار پس میتوان به آن استناد کرد اما به هر سخنی که ما هر چیزی که به شما ارائه میدهیم از داخل کشور می آید پس باید آن را بپذیرید نه آمار هست نه استناد.
از دیگر مشکلات سیستماتیک عده ای به شورای ملی این هست که وقتی با هواداران این طرح وارد بحث میشوید میگویند شما بیایید و به این طرح بپیوندید و خودتان طرح را درست کنید ولی وقتی از اعضای کمیته هم پرسیده میشود که برنامه چیست یا آیین نامه چیست و چگونه میتوان پیوست هیچ برنامه ای ندارند و خود هم نمیدانند برای چه در آنجا هستند.
حال این سوال از شاهزاده مطرح است که از آن سه اصلی که در برنامه افق ذکر کردید که از یک حرکت حمایت کنید یکی از آنها شفافیت بوده است. آیا شفافیت خاصی در اینجا مشاهده کرده اید ؟
2-منتقدین شخص تشکیل دهنده : این نمونه منتقد ها یا مخالف ها از قدیم الایام در اپوزسیون وجود داشته اند من نام این نمونه منتقدین را منتقدین شخص تشکیل دهنده گذاشته ام چون اولین سوال بعد از نشان دادن طرح یا دعوت به پیوستن به یک طرح را مطرح میکنند این هست که : چه کسی مسئول تشکیل این طرح است ؟ این افراد خود شامل دو گروه میشوند .گروه اول کسانی هستند که ابتدا طرح را مطالعه کرده و در صورت موافقت سریعا این سوال را مطرح میکنند این طرح از طرف چه کسی است و چه کسی مسئول اجرای این طرح است.و دسته دوم کسانی که حتی طرح را نخوانده سریعا پرسش بالا را مطرح میکنند.از نظر من علت اینکه این پرسش در این 33 سال در برابر طرح های مختلف مطرح میشود تجربه تلخ خمینی و زدن حرفهای زیبا در زیر درخت سیب در فرانسه و بعد پایبند نبودن به آن سخنان بود.این تجربه باعث شده است که وقتی شخص جدید و یا حتی قدیم در اپوزسیون طرحی روی کار می آورد از زندگی شخصی و خصوصی اش بگیرید تا فعالیت سیاسی و حتی عضویتهایش در حزبهای مختلف و حتی گرفتن یک عکس با فلان شخصیت و حتی نوشتن یک کامنتش در فیس بوک و سرخ شدن رنگش در برنامه تلوزیون زیر ذره بین اپوزسیون که اندازه تلسکوپ هابل قدرتمند هست قرار بگیرد.وقتی به پای صحبت قدیمی ترهای  اپوزسیون مینشستی یکی از علتهای امضا نکردن منشور و انتقاد به شورا این بوده که توسط دو فرد تازه وارد که بعضا سابقه اصلاح طلبی هم در آنها دیده میشود این کار انجام میپذیرد و مار گزیده نیز از ریسمان سیاه و سفید میترسد.چه بسا عده ای که شناختی از این دو فرد دارند دلایل دیگری چون حذف گرایی ، ناتوانی در امر کار تشکیلاتی و دادن اطلاعات غلط را نیز به کارنامه این دو فرد اضافه میکنند.شاید شما اسم این امر را حسادت بچه گانه بگذارید ولی من حق را به مردم میدهم که هر حرکت و هر شخصی را با کارنامه های آنها قضاوت کنند.برای بدست آوردن کارنامه آقای پیرزاده و خانم گلستان از جوانانی که عضو گروه جوانان دموکراسی خواه سبز بودند پرسش کنید. آنها به خوبی راهنمای شما خواهند بود که سرنوشت آن حرکت چه شد.
3-ناظران : ناظران از دیدگاه من افراد با تجربه سیاسی در اپوزسیون هستند. آنها در اکثر حرکات سیاسی سکوت میکنند و تا روزی که نبینند حرکتی به سرانجام مقصود رسیده و واقعا وارد فاز جدی شده و حداقل توانسته است دو کنفرانس بزرگ پشت سر هم برگزار کند و در دنیا وجه ای بدست آورد وارد حرکت نمیشوند. در واقع آنها نه عکس العمل مثبت نه منفی در مقابل این حرکت نیز از خود نشان نداده اند و بیرون نشسته اند تا ببینید سر انجام حرکتی به اسم شورای ملی به چه نتیجه ای میرسد. پس عملا روی کمک های این گروه نیز در این فازهای که هنوز جنگ و دعوا بر سر ساختار این حرکت پابرجاست نمی توان حساب کرد.جالب هست بدانید شاهزاده همیشه در حرکتهای قبلی جزو ناظران بودند  ولی در این حرکت به حامیان پیوستند .

4-حمله های شخصی ،گروهی ،سازمانی : این نمونه حملات همیشه وجود داشته. مثلا به صرف داشتن مشکلات شخصی با یک فرد  در کمیته موقت  کل ماهیت شورا مورد حمله قرار میگرد یا به صرف بودن یک گروه در حامیان شورا کل شورا مورد حمله قرار میگرد. گاهی حملات از جانب گروههای رقیب هست و گاهی از جانب جمهوری اسلامی .البته باید ذکر کنم تا امروز یعنی 25 مهرماه 1391 نه سایت فراخوان ملی در داخل فیلتر شده و در جایی ندیده ام که جمهوری اسلامی به این حرکت حمله کرده باشد.

خوب تا بدینجای کار دو حرکت را برای شما بررسی کردم. یکی فراخوان ویدویی شاهزاده و واکنش ها به آن و یکی اعلام موجودیت منشور پیشنهادی برای تشکیل شورای ملی.حال باید سابقه تاریخی ملت ایران را بررسی کنیم.

حقیقتا از زمان کوروش بزرگ تا حوادث انتخابات 88 وجود رهبری کاریزماتیک بوده است که توانسته حکومتها را به زیر بکشید.حال گاهی این به زیر کشیدن به نفع ملت بوده مانند قیام کاوه آهنگر بر ضد ضحاک یا نادر شاه افشار بر ضد افغان ها و یا به ضرر ملت مانند رهبری کاریزماتیک خمینی در جریان شورش 57 .همیشه میگویند هر کس تاریخ خود را نشناسد به ناچار آن را تکرار میکند.من در زیر به برخی رهبری های کاریزماتیک اشاره میکنم.
رهبری کاریزماتیک کوروش و قیام بر علیه دولت ماد و بدست اوردن پادشاهی ایران و پیشرفت و آبادی کشور
قیام کاوه آهنگر بر ضد ضحاک مار دوش که در شاهنامه به آن اشاره است.کاوه آهنگر توانست با دلاوری یک روز بلند شود و مردم نیز پشت سر او به راه افتادند.او یکی از زشت ترین و مخوف ترین حاکمان ستمگر ایران که البته از علی خامنه ای کمتر ستمگر بود به اسم ضحاک ماردوش را شکست داد .
قیام ابومسلم خراسانی که از خراسان برخواست و انتقام ایرانیان را از خلیفه اموی گرفت.
قیام بابک خرمدین که خلفای عباسی را چندین سال مورد حمله قرار داد و آیین نیاکان را زنده نگاه داشت.
قیام نادر شاه افشار بر ضد افغان های که کشور را اشغال کرده بودند. جالب هست بدانید در یکی از جنگهای نادر بر علیه افغان ها پیرمردی بود که با دو دست شمشیر میزد و دلاورانه میجنگید نادر بسیار خوشش آمد و  از او پرسید موقعی که محمود افغان به کشور حمله کرد تو کجا بودی؟ گفت من بودم ولی نادری نبود که در رکابش شمشیر بزنم. این باز خود نشانگر رهبری کاریزماتیک و نیاز تاریخی ایرانیان به چنین رهبری بوده است.
حرکت رضا شاه بزرگ بر علیه فساد و تباهی قاجار : در اواخر دوره قاجار مانند دوره  کنونی مملکت به روز سیاه نشسته بود. قاجارهای بی لیاقت کشور را به تاراج برده بودند.حکومت ملوک طوایفی از یک سو و همچنین جدا کردن ذره ذره خاک ایران از سوی دیگر موجب نارضایتی شدید مردم شده بود. وضع اقتصادی مردم بسیار خراب بود تا جایی که ایرج میرزا در شعری میگوید:
تجارت نیست ،صنعت نیست ، ره نیست ...امیدی جز به سردار سپه نیست
سردار سپه همان رضا شاه بزرگ هست که در آن موقع سردار سپه بوده و با کودتایی که بر ضد حکومت خائن قاجار انجام داد این ننگ و ارتجاع را برای همیشه از این سرزمین پاک کرد و شروع به آباد کردن کشور نمود.درست است که مردم قدر زحمات را در آن مقطع ندانستند ولی تاریخ همیشه در یک مقطع قضاوت نمیشود. اکنون میتوانید احترام خاصی که مردم به رضا شاه بزرگ قائل هستند را در ایران ببینید.
رهبری کاریزماتیک خمینی : خمینی هر چه بود یک پیرمرد دیوانه بود که شهامت خاصی داشت  و قدم جلو گذاشت بر ضد شاهنشاه فقید سخنرانی کرد و از حرکت باز نایستاد تا سرانجام انتقام و کینه خود را از شاه گرفت.درست است که این شورش صد در صد به ضرر ملت ایران شد ولی در اینجا منظور نمایان کردن نقش یک رهبری کاریزماتیک بوده است.
انتخابات 88 و نقش آقایان موسوی و کروبی: خوب زیاد هم دور نرویم تا زمانی که موسوی و کروبی بیرون از حصر خانگی بودند جنبش در ایران وجود داشت ولی به محض دستگیری و به حصر رفتن آن جنبش خوابید و فعلا به مانند آتشی به زیر خاکستر رفته است. درست است که موسوی و کروبی هم هیچگاه ادعای رهبری نمیکردند ولی وجود همین دو فرد با هر پرونده تاریخی باعث شده بود که هنوز شور و شوقی در بین مردم برای مبارزه وجود داشته باشد.

حال با این سابقه تاریخی و اینکه ملت ایران همیشه در طول تاریخ دنبال یک رهبری بوده اند که در آن مقطع آنها را حمایت کند یک اصل ثابت شده است. ولی متاسفانه نمیدانم چه کسی یا چه گروهی این فکر را در ذهن شاهزاده انداخته است که میگوید : من رهبر نمیشوم ولی سخنگو میشوم. سخنگوی چه کسانی میشوید؟ سخنگوی عده ای را که آقای پیرزاده دور هم جمع کرده است و شما را سخنگوی خود انتخاب کرده اند؟ وقتی که شما در برنامه افق یک جمله زیبا میگویید که "بزرگتری دشمن مردم ایران بی تفاوتی است " و فردا میبینیم مردم واکنش نشان میدهند و در کل فیس بوک و فضای مجازی و حقیقی این سخن انعکاس پیدا میکند و حتی فیس بوک و اشخاص غیر سیاسی عاشقانه این جمله را برای هم میفرستند نشان دهنده یک رهبری کاریزماتیک است. حال چرا نباید گام را مستحکم جلو بگذارید و میلیون ها ایرانی را از بدبختی نجات دهید ؟ آیا جان مردم ایران برای شما مهم هست یا جلوه  دموکراتیک گرفتن ؟ من به عینه میبینم که حرکت آخر و تیری که شلیک کرده اید از هر طرف تلاش میشود که به هدف نخورد چون روش خوردنش به هدف مطابق میل مردم ایران نیست.


و اما پیشنهاد من :
شاهزاده رضا پهلوی باید سریعا برای خاتمه تمام این بحثها و مجادلات یک روش نما را خودش ارائه بدهد. این روش نما باید شامل نقطه A  تا نقطه z  رسیدن به یک انتخابات آزاد باشد و کار رهبری سیاسی خود را تا رسیدن به صندوق رای ادامه دهد.مطمئن باشد ملت ایران باهوش هستند و از کسی که نجات بخش آنها بوده تقدیر خواهند کرد.
وقتی که روش نما ارائه شد از گروهها دعوت شود که هر کس هر چه دارد برای آزادی در طبق اخلاص بگذارد. این دعوت نباید توسط هیچ شخصی به غیر از خود ایشان انجام پذیرد. تا جایی ممکن با افراد و گروههای اپوزسیون صحبت کند .برنامه ایشان باید شفاف و تا جای ممکن تغییر نا پذیر باشد. در برنامه باید جا برای فعالیت شورای ملی و سایر منشورها و شورها و سازمان ها و گروهها باز شود.اگر فردی یا افرادی را از طرف خود برای انجام کارها میگذارد به صراحتا اعلام کند. مردم ایران از مسائل پشت پرده ای بیزار شده اند. حملات وقتی شروع میشود که همه چیز به پشت پرده برود پس تا جای ممکن سعی شود همه چیز جلو روی ملت باشد. با این حرکت شاید بتوان سریعا جان تازه ای به پیکر بی جان مبارزات مردم داد و در آخر به آزادی رسید.


پیونشت :
1-هدف از نوشتن مقاله بررسی حوادث از منظر تاریخی و ارائه راه حل است.
2-بسیاری از اعضای کمیته موقت انسان های فرهیخته و وطن پرستی هستند که از سر دلسوزی و اخلاص در این حرکت آمده اند و من مشکلات سیستماتیک را تقصیر آنها نمیدانم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پدر، می دانم که به کجا رفته ای/نادر ایرانی

  نوشته ای از نادر ایرانی برای درگذشت پدر جناب مهدی میرقادری  پدر ! می دانم به کجا رفته ای .. می دانم چه کسی تو را با خود برده است .. اما چه...